آفاق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار» ثبت شده است

افسوس که نامه‌ی جوانی طی شد
و آن تازه بهارِ زندگانی دِی شد
آن مرغِ طرب که نامِ او بود شباب
افسوس ندانم که کِی آمد کِی شد
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۱

دیر آمدم دیر آمدم در داشت می‌سوخت
هیئت میان وای مادر داشت می‌سوخت

دیوار دم می‌داد، در بر سینه می‌زد
محراب می‌نالید، منبر داشت می‌سوخت

جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه‌تر آیات کوثر داشت می‌سوخت

آتش قیامت کرد، هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت می‌سوخت

یاد حسین افتاده‌ام آن شب آب می‌خواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت می‌سوخت

آمد صدای سوت، آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود، اصغر داشت می‌سوخت

سربند «یازهرا»ی محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت می‌سوخت

باید به یاران شهیدم می‌رسیدم
خط زیر آتش بود معبر داشت می‌سوخت

برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق سرتاپای اکبر داشت می‌سوخت

دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال گل می‌داد خنجر داشت می‌سوخت

شب بود بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن‌ها در داشت می‌سوخت

ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت

شعرخوانی جناب آقای حسن بیاتانی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۴۵