موضوع
مورد بررسی در این مقاله عشق های زودگذر کوچه خیابانی و پیامدهای ناشی از
آن است و بدیهی است که با عشقهای حقیقی و عرفانی که درادبیات فارسی از آن
یاد شده کاملاً متباین است.
بارها
که از کوچه و خیابان عبور میکنیم جوانانی را میبینیم، بی هدف قدم میزنند
یا به دیواری تکیه داده اند. دو سه نفری باهم حرف میزنند و گویا منتظر
موردی برای مزاحمت هستند، به قول خودشان دلی بدهند و قلوه ای بگیرند و یا
نامه ای رد وبدل کنند! نمیدانم که شاید دیده باشید نامه های پر آب و رنگ
آنها را: «عزیزم، دارم در فراقت میمیرم: در نامه عکس قلبی را کشیده که تیری
هم از آن عبور کرده»!
پسری
با دختری دوست شده بود که در آرایش خود دقت میکرد. بسیار هم دروغگو بود
ولی چون پسر او را دوست میداشت این عیب را نادیده میگرفت، تا وقتی که با هم
ازدواج کردند. صبح روز بعد از ازدواج وقتی از خواب بیدار شد برای نخستین
بار صورت بی بزک زنش را دید وحشت کرد! چندی بعد در پاسخ یکی از دوستانش که
پرسیده بود: از زنت راضی هستی یا نه؟! گفت: نه، چون اول خیال میکردم زبانش
دروغ میگوید، بعد معلوم شد که صورتش هم دروغگو است.
"ویکتور هوگو: خداوند زنها را زیبا می آفریند ولی شیطان آنها را دلفریب میسازد"