آفاق

۱۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موعظه خوبان» ثبت شده است

لقمانُ علیه السلام ـ لاِبنِه و هُوَ یَعِظُهُ ـ : یا بُنَیَّ ، اجعَلْ فی أیّامِکَ و لَیالیکَ و ساعاتِکَ نَصیبا لَکَ فی طَلَبِ العِلمِ؛ فإنَّکَ لَن تَجِدَ لَکَ تَضییعا مِثلَ تَرکِهِ .

 لقمان (ع) ـ در اندرز به فرزندش ـ فرمود : فرزندم! در روزها و شبها و ساعات زندگى خود بهره اى براى تحصیل علم در نظر گیر؛ زیرا تو هرگز براى خودت ضایعه اى مانند ترک علم نخواهى یافت.

روایت نمی گوید سهم بگذار برای طلب علم (می فرماید: ) اولاً طلب علم را برای هیچ مرحله ای فراموش نکن و ثانیاً برای خودت یک نصیبی ، یک عائدی ( بهره ای ) برای طلب علم بگذار. این که ما به جوانها می گوئیم هر چه می توانند کتاب بخوانند روی همین جهت است. و فقط آن کتابی که نباید بخوانند کتاب های مضر است.(بنا بر این می فرماید:) از روز و شبت و ساعتت نصیبی را برای طلب علم بگذار. و در این جا مطلق علم مراد است. گرچه بهترین علم، علم الهی است.

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج - 1396 ]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۹

شخصی از امیر المؤمنین پرسید:« ایمان چیست؟» حضرت فرمودند: « الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ » ایمان چهار تا پایه دارد، شما ببینید که آیا این چهار تا را دارید؟ اول صبر، دوم یقین، یقین هم از خدا بخواهید. خدا به ما یقین بدهد. سوم عدل است « آشیخ ابوالحسن کبیر » مجتهد بود ، اما نوکر نداشت. خودش نانوایی می رفت و آنقدر عادل بود که وقتی می خواستند خارج از صف به او نان بدهند ، نمی‌گرفت و می‌گفت: «اینهایی که قبل از من آمده اند باید بروند، بعد به من نان بدهید.» این عدالت است. قصاب می خواست به او گوشت خوب بدهد، نمی گرفت و می گفت : «همون گوشتی که به اون پیر زنه دادی به من هم باید همان را بدهید.» خیلی حرف است . این عدالت است. چهارم جهاد. حالا جهاد با نفس یا جهاد با دشمن . پس ایمان بر چهار پایه استوار است : صبر و یقین و عدل و جهاد .

[ بدیع الحکمة ، از مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی تهرانی ، ص 72 ]

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۰۷

هرکس دنبال هوی برود هلاک می شود. همین جا مرده است، منتها نمی داند مرده است. خبر از حیات علمی، حیات تقوایی و حیات انبیاء ندارد. زبان و چشم و دستش را اصلاح نکرده است، مردۀ تقواست. از حیث تقوی و علم و عاقله مرده است. آدم عاقل این غلط ها را نمی کند، با حیوانات هیچ فرقی ندارد، آن ها هم ، اَکل و شُربی دارند. گرگ یک بره را هم می خورد ولی آخرش گرگ است. آیا تو هم می خواهی گرگ باشی؟ تو باید انسان باشی ! اگر بخواهی گرگ باشی، اشتباه کرده ای ، ضرر کرده ای.

[ آیت الله بهاء الدینی ، شهرۀ آفاق ، قم ، هنارس ، چاپ دوم،92 ، ص 38]

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۳

قال الصادق علیه السلام : «یَا إِسْحَاقُ! صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِن» ای اسحاق! با منافق تعامل زبانی داشته باش و دوستی‌ ات را برای مؤمن خالص کن. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص404)

 امام صادق علیه السلام می فرماید : با آدم منافقی که رو برو می شوی که زبانش با قلبش یکی نیست با او مصانعه کن . یعنی مثل خودش رفتار کن و با او مدارا کن . چون می خواهی از شرّ او و ضرر او ایمن بمانی و با او رو راست و صاف نباشی . گاهی منافق با زبانش با تو به نفاق می پردازد و گاهی هم یک دروغی را در ذهن تو جا می اندازد ، اما وقتی که با مؤمن مواجه می شوی، محبت خالصت را برای او قرار بده ، لازمه محبّت خالص این است که خیر او را بخواهی پشت سر و جلویش با او یکی باشی و اگر یک یهودی آمد با شما مجالست کرد با او خوب برخورد کن. زبان پاک و پاکیزه با دوست و دشمن چیزی است که اسلام به ما دستور داده است.

[ شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای در مقدمه درس خارج آذر96]

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۱

 ... عن ابا عبد الله علیه السلام : قالَ خَرَجْتُ انَا وَ ابى حَتّى اذا کُنّا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ اذا هُوَ بِاناسٍ مِنَ الشِّیعَة فَسَلَّمَ عَلَیْهمْ ثُمَّ قالَ: انّى وَ اللهِ لَاحِبُّ رِیاحَکُمْ وَ ارْواحَکُمْ فَاعینونى عَلى ذلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، وَ اعْلَمُوا انَّ وِلایَتَنا لا تُنالُ الّا بِالْوَرَعِ وَ الْاجْتِهادِ... ( بحار الانوار، کتاب الایمان ، ص 123. )

از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند: من و پدرم در حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شدیم ، یک جماعتی از شیعیان ما آن جا مجتمع بودند ، حالا یا این که این ها را می شناختند ، یا این که با علم امامت فهمیدند، یا این که از رفتارشان و عملشان این ها را شناختند ، پدر من به آنها سلام کرد و فرمود ، به خدا سوگند ما بوی شما را و ارواح شما را دوست داریم. من را با پرهیز کاری و تلاش و کوشش و محبت ( یاری)کنید. - کمک کنید به امامتان تا محبّت آنها نسبت به ما باقی بماند. اولاً باید ورع داشته باشیم و ثانیاً تلاش و کوشش کنیم. امروز هم ، جامعه اسلامی به کار و تلاش نیاز دارد .هرجا که مشکل داریم ، عمده ترین مشکل بیکاری و تنبلی است. بدانید که به ولایت و دوستی و محبت نمی رسید مگر با عمل و تلاش.

[شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای در مقدمه درس خارج 1396]

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۴۵

 توکّل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است.ما غالباً یا به برهان یا به امور شبیه برهان ارکان توکّلمان تمام است ، ولی حقیقتِ توکّل در ما حاصل نیست... ما همه داد، از توحید می زنیم و حق تعالی را « مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» می خوانیم، « وَ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِیَدِهِ » و « الشّرُّ لَیسَ اِلَیهِ » می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائما خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم، این ها نیست جز این که این ها، یا حقایق عقلیّه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبۀ ذکر حقیقی نرسیده.

[ امام خمینی ، شرح حدیث عقل و جهل، چاپ پانزدهم ، 1393 ، ص 89 و 90]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۵

پسرم! برای ماها که از قافله ابرار عقب هستیم یک نکته دلپذیر است و آن چیزی است که به نظر من شاید در ساختن انسان که درصدد خود ساختن است دخیل است. باید توجه کنیم که منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدنمان از انتقادها و شایعه افکنی‌ها حبّ نفس است که بزرگترین دام ابلیس لعین است. ماها میل داریم که دیگران ثناگوی ما باشند گرچه برای ما افعال شایسته و خوبی‌های خیالی را صد چندان جلوه دهند، و درهای انتقاد - گرچه به حق - برای ما بسته باشد یا به صورت ثناگویی درآید. از عیب جویی‌ها، نه برای آن که به ناحق است، افسرده می‌شویم و از مدحت و ثناها، نه برای آن که به حق است، فرحناک می‌گردیم. بلکه برای آنکه عیب من است و مدح من نیست، [و این مَن و شیطان‌] است که در اینجا و آنجا و همه جا بر ما حاکم است....

(فرازی از نامه امام خمینی - ره ، به فرزندش سید احمد ره)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۵

 حدیثی است که می فرماید : هنگامی که ملک الموت به سراغ انسان می آید تا او را قبض روح کند از او مهلت می خواهد... ولی او مهلت نمی دهد و جان او را می گیرد . ملک الموت فقط به حضرت نوح(علیه السلام) مهلت داد.حضرت نوح(علیه السلام) شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را به دین خدا دعوت کرد.عمرش را تا دو هزار و پانصد سال هم گفته اند.او در لحظه احتضار از عزراییل علیه السلام تقاضایی کرد،گفت: به من اجازه بده تا پایم را از آفتاب بردارم و به سایه بگذارم. عزراییل اجازه داد.حضرت نوح علیه السلام بعد از این که پایش را از آفتاب به سایه گذاشت،به ملک الموت گفت: می دانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟ ملک الموت گفت:نه حضرت نوح علیه السلام فرمود:برای این که می خواستم به تو بگویم تمام عمر من که دو هزار و پانصد سال طول کشید،به همین مقدار که پایم را از آفتاب به سایه گذاشتم ، گذشت !

 حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟ / گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!
 گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟ / گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!
 گفتمش اینها که می بینی، چرا دل بسته اند؟ / گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
 گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟/ گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای !

[ بررسی گناهان کبیره در کلام مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ، انتشارات بوستان قرآن ، چاپ پنجم ، ص 27 و 28]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۵

 آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی از علما درجه یک مشهد بودند، زمان طاغوت از من دعوت کردند که برای تدریس روش کلاس داری به مشهد بروم و طلبه های مشهد را آموزش دهم. من خانه قم را دادم و برای یک سال خانه ای در مشهد اجاره کردم. یک عهدی با امام رضا (علیه السلام) بستم که یک سال هرگونه کلاسِ درسی شامل : حوزه ، دانشگاه و دبیرستان در مشهد داشته باشم ، هیچ حقوق و تشکری (از کسی) نخواهم ، در عوض شما از خدا بخواه من آخوند مخلص بشوم. بعد از سه چهار ماه سر کلاس طلبه ها بودم و هنگام خروج به علت اینکه کلاس شلوغ بود، یکی از طلبه ها مرا دید و جلو تر از من خارج شد، من دوست داشتم که احتراماً به من تعارف کند. در همین لحظه متاثر شدم که بر عَهد خود نبودم و فهمیدم که اخلاص نداشتم. رفتم و گوشه ای از مسجد نشستم و با خود فکری کردم و سپس نزد آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی رفتم و گفتم که یادتان هست که به گفته ی شما به اینجا آمدم، چند ماه نیز تدریس کردم و هیچ حقوقی هم نگرفتم؛ اما امروز فهمیدم خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ شدم ؛ نه پول گرفتم و نه آخرت را بدست آوردم . ایشان پرسیدند چرا؟! گفتم چون هنگام خروج دیدم به من تعارف نشد یه جوری شدم به ذوقم خورد . فهمیدم تا حالا، کارم برای خدا نبوده ، ایشان بعد از این داستان شدیدا به گریه افتادند ، آنچنان گریه می کردند که اشک از محاسن ایشان می چکید. رو کردند به من گفتند : برو حرم به امام رضا (علیه السلام ) بگو متشکرم که وسط عمرم به من فهماندی که اخلاص ندارم؛ من دارم گریه می کنم برای خودم، نکنه در 80 سالگی ، دم در، کسی به من محل نگذاره تو ذوقم بخوره !.

[سیدجواد بهشتی، خاطرات محسن قرائتی، جلد 1، موسسه درسهایی از قرآن، بهار 83]

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۸:۲۲

خدا همه را توفیق بدهد که به الفاظ و اسامی، قانع نشویم، به این که صد نفر به شما بگویند: عجب مسلمان خوبی هستی، قانع نشویم. آیا مسلمان خوبی هستی؟! حساب دست خود شماست. ببین چه کاره هستی! آیا با اخلاق اسلام آشنا هستی؟ آیا مرد با صفا هستی؟ از تهمت و کذب و غیبت دوری؟ خدمتگزار بندگان خدایی، یا می خواهی سر مردم کلاه بگذاری؟ این را خودت بهتر میدانی. چنانکه کلاه گذار هستی، اگر مردم هم بگویند: عجب آقای خوبی است! خوب نمی شوی. خلاصه، راهی نیست مگر این که انسان خودش را اصلاح کند. و انسان اصلاح نمی شود، مگر از راه اطاعت خدا. اگر فردا دروغها را، تهمتها را، غیبتها را، کلاه برداری ها را کنار گذاشتی، بدخواه بندگان خدا نبودی، آدم خوبی هستی. اینها یک هزارم مزایای اسلام است. این یک هزارم از مزایا را پیدا کن، همه جا محترم هستی. اگر در بازار کسب می کنی، همه به سراغت می آیند. اگر مهندس و یا معمار هستی، همه به سراغت می آیند.

[ نردبان آسمان ، آیت الله بهاءالدینی (ره) ، چاپ دوازدهم ، انتشارات قدسیان ،1389 ، ص 90 تا 94]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۳