جریان عجیب !
پس از وفات امام صادق علیه السلام ابوبصیر آمد به امّ حمیده تسلیتی عرض کند. امّ حمیده گریست. ابوبصیر هم که کور بود گریست. بعد امّ حمیده به ابوبصیر گفت: ابوبصیر! نبودی و لحظه آخر امام را ندیدی! جریان عجیبی رخ داد. امام در یک حالی فرو رفت که تقریباً حالِ غشوه ای بود. بعد چشمهایش را باز کرد و فرمود: تمام خویشانِ نزدیک مرا بگویید بیایند بالای سر من حاضر شوند. ما امر امام را اطاعت و همه را دعوت کردیم. وقتی همه جمع شدند، امام در همان حالات که لحظات آخر عمرش را طی می کرد یک مرتبه چشمش را باز کرد، رو کرد به جمعیت و همین یک جمله را گفت: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ؛ هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند نخواهد رسید. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 88 ]
ما برای امام زمان چه خدمتی کردیم؟؟؟