آفاق

۱۱۳ مطلب با موضوع «داستان و تلنگر» ثبت شده است

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۰

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۹

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۰

 یک روز رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: یا علی می خواهی پنج کلمه از علم به تو بگویم یا پنج هزار دینار پول به تو بدهم؟ کدامیک را می خواهی؟ امیر المومنین فرمودند: یارسول الله پنج کلمه علمی که به من یاد بدهید، بهتر از تمام عالم دنیاست. رسول خدا فرمودند : یا علی شبها تا یک ختم قرآن نکرده ای نخواب؛ امیرمؤمنان پس از شنیدن سخنان پیامبر خدا فرمود: یا رسول الله ، چه کسی می تواند در یک شب ختم قرآن کند ؟ پیامبر خدا در ادامه سخنانش به امیر مؤمنان فرمودند: شبها هزار دینار صدقه بده بعد بخواب؛ سوم نخواب تا یک بنده را آزاد کنی ، چهارم نخواب تا اینکه خود را از آتش آزاد کنی، پنجم هزار رکعت نماز بخوان . امیرمؤمنان فرمودند: مگر می شود کسی تمام این اعمال را در یک شب انجام بدهد : ختم قرآن کند ، بنده آزاد کند ، خودش را از آتش آزاد کند هزار دینار صدقه بدهد و هزار رکعت نماز بخواند؟ حضرت فرمودند : « شبها که میخواهی بخوابی سوره (قل هو الله احد ) و معوذتین (قل اعوذ برب الفلق ) و ( قل اعوذ برب الناس) و سوره حمد و سوره بقره از آیه اول تا آیه پنجم (و اولئک هم المفلحون ) را بخوان ، که « فاذا قرات هذه فکانما قرات القرآن کله » ؛ « اگر هر شب اینکار را بکنی ، گویی ختم قرآن کرده ای. » دوم : اگر بر من که پیغمبرم و بر اهل بیتم ده مرتبه صلوات بفرستی و بگویی «اللهم صل علی محمد و اهل بیته» مثل این است که هزار دینار صدقه داده ای . سوم: اگر هنگام خواب ده مرتبه این ذکر را بگویی ، مثل این است که بنده ای را خریده و آزاد کرده ای . ذکر این است «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی وَیُمِیتُ و َهُوَ حَیّ لا یَمُوتُ » چهارم: اگر موقع خواب ده مرتبه بگویی : «لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» مثل اینکه خودت را از آتش دوزخ آزاد کـرده ای ». پنجم : اگر این ذکر را ده مرتبه بـگویی : « کانما صَلَّیْتُ أَلْفَ رَکْعَهٍ» « مثل اینکه هزار رکعت نماز خوانده ای » و آن ذکر این است « یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته» یعنی خداوند هر چه بخواهد به قدرت خودش انجام می‌دهد ، و به هر چه اراده کند حکم می کند.

( در محضر مجتهدی(ره) ، جلد 1 ، ص42 و 43 )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۴۷

شرح حدیث از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای (مدظله العالی)

اِتَّقِ اَلْمُرْتَقَى اَلسَّهْلَ إِذَا کَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً. وَ کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ( علیه السَّلام ) یَقُولُ: "لَا تَدَعِ النَّفْسَ وَ هَوَاهَا، فَإِنَّ هَوَاهَا فِی رَدَاهَا، وَ تَرْکُ النَّفْسِ وَ مَا تَهْوَى أَذَاهَا، وَ کَفُّ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى دَوَاهَا" ( الشافی صفحه 598)

 ... می فرماید: بر حذر باش! پرهیز کن! از حرکت در یک سر بالایی آسان، در صورتی که ( پایان آن) سر پایینی آن سخت است. ... گاهی انسان یک راه هایی را در کوهستان می رود، چه پیاده، چه با وسیله، وقتی می رود، راه آسان و خیلی خوبی است. بعد که می رسد به نقطه ای که حالا باید سر پایینی بیاید، می بیند یک پرتگاه مهیب و سختی است، نمی شود پایین آمد، راه صعب العبوری است. منظورشان این هواهای نفسانی است. البته مرحوم فیض (رضوان الله علیه) در اینجا می فرمایند: ... یکی از مصادیقش همین طلب ریاست است. راه هایی که رفتنش به نظر انسان آسان است، لکن پایین آمدن از آن راه آسان نیست. وقتی انسـان آنجا رفـت، گیر خواهـد کرد. به نـقطه ای خواهد رسـید که اگر بـخواهد تنزل بکند، سـقوط است. می گویند از این گونه راه ها پرهیز کن. این شهوات دنیاست. که یکی از آنها هم ، همین رفتن طرف ریاست است. جاه و مقام دنیوی و دنبال پست های گوناگون رفتن، که انسان وقتی از نبردبان شهوت بالا رفت و هوا و هوس نفسانی را اشباع و اغناء کرد، آن طرف قضیه، سقوط است. ... بعد حضرت از پدر بزرگوارشان نقل می فرمایند که آن بزرگوار فرمود: نفس و هوس های نفسانی را رها نکن، مثل یک حیوان که افسارش را بردارند و او را رها کنند، این طوری نباشد؛ رَدا به معنی سقوط است. هوای نفس انسان در آن چیزهایی است که مایه سقوط اوست. هوس های نفسانی انسان را ساقط می کند، تنزل می دهد. رها کردن نفس با هوس هایش، که همین طور هر کار می خواهد انجام بدهد، داء و مرض نفس است. اگر چه سخت می آید، آسان نیست، اما با این کَفُّ النَّفْسِ ، انسان اعتلا پیدا می کند، نورانیت پیدا می کند.

( جلسه 317 ، مورّخ 15/10/ 88)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۸

خدا به اندازه ای که شما یاری کردید کمک می کند: " ان تنصرالله ینصرکم" در دستگاه خدا نمی توان حقه بازی کرد. حقه بازی مال بازار است. باید ابراهیم وار آماده برای آتش شد تا خدا آتش را بَرد و سلام کند. اگر به مخلوق التماس کند، به زید التماس کند، از برد و سلام خبری نیست. کسی که همه یاری ها را از خدا دید، قهرا مومن به خدا می شود، می بیند کارها را غیر خدا نمی تواند انجام دهد.

[ منبع: کتاب شُهره آفاق ، شرح کلمات عرفانی، اخلاقی آیت الله بهاءالدینی(ره) ]

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۰

 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله : «خمسٌ لاأدعُهُنَّ حتیَّ المَمات: الأکلُ علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛ ( امالی شیخ صدوق ، ص 130 )

حضرت فرمودند: پنج کار است که تا دمِ مرگ ، من آنها را رها نخواهم کرد: 1ـ روی زمین نشستن و با بردگان غذا خوردن. انسان ننگش نکند که با افرادی که از لحاظ موقعیّت اجتماعی پائین اند ، با این ها بنشیند غذا بخورد. 2ـ بر دراز گوش سوار شوم ، چون در آن روز ،پست ترین مَرکب ها ،دراز گوش بوده است. 3ـ شیر بز را بدست خودم بدوشم . انسان خودش شیر را بدوشد نه این که دستور بدهد شیر را در یک لیوان تمیز جلویش بگذارند. 4ـ پوشیدن لباس پشمی. مراد لباس با پشم خشن است در مقابل لباس های نرم و لطیفی که در آن روز بوده است مانند کتان و پنبه 5ـ به بچه ها سلام بدهم. بعد می فرماید من این کارها را می کنم تا برای آیندگان امت من درس باشد. البته الان شرایط روزگار طوری نیست که انسان الان در خانه بز نگهدارد ،شیر بدوشد و یا ... بلکه می خواهد به ما یاد بدهد رفتارتان را در جامعه رفتار متواضعانه قرار بدهید. در هر مقامی و در هرجا که هستید. اگر رئیسید،اگر مدیرید،اگر تحت امر شما عده ای زندگی می کنند ، حرف شما را گوش می کنند. این موجب غرور و خودباختگی شما نشود .

[ شرح حدیث از امام خامنه ای مدظلّه العالی در مقدمه درس خارج 9/9/93 ]

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۱۰

 باید خودمان را بسازیم. ... نگذارید برای این که بعد آخرعمر؛! بسیاری از وسوسه‏های شیطان یکیش همین است. شیطان باطنی انسان، همین است که حالا جوانیم، ان‏شاءاللّه‏ وقتی که پیر بشویم آن وقت توبه می‏کنیم. شما نمی‏دانید که برای پیر توبه کردن دیگر به این زودیها امکان ندارد. یک درختی که تازه درآمده است می‏شود کند آن را، و یک بچه هم می‏کند آن را. این درخت وقتی که یک مقداری بزرگ شد، یک مرد بزرگ می‏تواند بکند. یک قدری بزرگتر شد محتاج به آلات است تا کنده بشود. یک وقت درختی که تناور شد و بزرگ شد، مثل «چنارِامامزاده صالح» نمی‏دانم حالا هست یا نه ـ این را دیگر به این[آسانی]ها نمی‏شود کند . ... انسان هر عملی بکند یک ریشه‏ای در نفس پیدا می‏شود، اولش آسان است. یک معصیتی کرد، می‏تواند زودی برگردد. یک قدری که اضافه شد مشکل ترمی‏شود. هر چه برود طرف پیری این قوی تر می‏شود، و انسان ضعیف تر می‏شود. اراده انسان ضعیف تر می‏شود، لکن این معانی که انسان گرفتارش بوده زیادتر می‏شود. نگذارید برای زمان پیری توبه را! نگویید که ما وقتی که حالا رسیدیم به بالاتر، آن وقت، آن وقت دیگر نمی‏شود. همین طور وسوسه می‏کند شیطان، تا آخر که نگذارد ما با ایمان وارد بشویم به آن عالم.

[فرازی از سخنان امام خمینی در حضور کارکنان بخش خبر و جهاد سازندگی در صدا و سیما ، قم،58/08/02 ]

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۳

ملا حسین واعظ کاشفی در اخلاق محسنی می نویسد : برای یکی از پادشاهان مشکلی پیش آمد ،او با خدا عهد کرد که اگر کار من به نیکی پایان پذیرد هر چه پول در خزانه دارم به مستمندان می دهم ، خداوند نیز خواسته ی او را برآورد. پادشاه تصمیم گرفت به پیمان خود وفا کند، خزانه دار را خواست و دستور داد موجودی را حساب کند ، پس از بررسی معلوم شد پول زیادی در خزانه موجود است،امیران دولت گفتند: این همه پول را نمی توان به مستمندان پرداخت؛ زیرا مملکت از نظر مالی آشفته خواهد شد و اداره ی لشکر به این پول نیاز دارد . شاه گفت: من عهد کرده ام و خلاف آن نمی کنم. گفتند علما به ظاهر آیه ی « إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ ... وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا - کارگزاران جمع آوری صدقات » استدلال می کنند و می گویند لشکریان کسانی هستند که خراج جمع می کنند و خود ایشان بنا بر این آیه یک دسته از مستحقان هستند.پادشاه از این سخن در اندیشه شد و پیوسته فکر می کرد. روزی کنار غرفه ای نشسته بود، ژولیده ای شبیه دیوانگان از راه می گذشت ،پادشاه او را خواست و جریان پیمان را برای او بازگو کرد و گفت : نظر توچیست؟ گفت : اگر شهریار هنگام پیمان بستن با خدا سپاهیان را از خاطر گذرانده باشد صحیح است وگرنه نمی توان به آنها داد . شاه گفت: من در آن هنگام فقط به یاد مستمندان بودم . یکی از امیران گفت: ای دیوانه! ، مال بسیار است و سپاهیان نیز بی برگ و نوایند. ژولیده روی از او برگرداند و به شاه گفت : اگر دیگربا کسی که پیمان بستی کاری نداری وفا نکن؛ ولی چنان چه به او احتیاج داری به عهد خویش وفا کن. پادشاه چنان تحت تأثیر قرار گرفت که اشک از دیدگانش فرو ریخت و همان دم دستور داد اموال را بین فقیران تقسیم کنند.

 در کلام خود خداوند ودود      امر فرموده است اَوفوا بالعهود
 گر نداری خوی ابلیسی بیا          باش محکم بر سر عهد وفا

[ محمد حسین محمدی ، هزار و یک حکایت اخلاقی، شمیم قلم ،چاپ پنجم،1393، ص 179 و 180 ]

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۶

شهید بابایی در منزل، یک تلویزیون 14 اینچ سیاه و سفید داشت . جانشین فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا (ص) که از این موضوع آگاه بود ، به منظور ارج نهادن به زحمات سرهنگ بابایی در زمانی که ایشان در خانه نبودند ، یک دستگاه تلویزیون رنگی به منزلشان می فرستد . فرزندان بابایی با دیدن تلویزیون رنگی خوشحال می شوند ، ولی همسر ایشان علی رغم اصرار بچه ها از باز کردن کارتن تلویزیون خودداری می کند . چند روز از این ماجرا می گذرد و شهید بابایی از مأموریت باز می گردد . بچه ها با ورود پدر خبر خوش رسیدن تلویزیون رنگی را به او می دهند و ایشان ماجرا را از همسرش جویا می شود . شهید بابایی از این که خانمش بدون اجازه او تلویزیون را قبول کرده ناراحت می شود . چون بچه ها منتظر بودند تا پدر از راه برسد و اجازه باز کردن کارتن تلویزیون رنگی را بدهد ، شهید بابایی با شگرد خاصی ، سر بچه ها را گرم می کند و در اوج بازی و خوشحالی،‌ از آنها می پرسد : بچه ها بابا را بیشتر دوست دارید یا تلویزیون رنگی را ؟ بچه ها دسته جمعی می گویند : بابا را . ـ سپس شهید بابایی به آنها می گوید : فرزندانم ! در این شرایط ، خانواده هایی هسـتند که پدرانـشان را از دسـت داده اند و تلویـزیـون هـم ندارند . چـون خداوند به شما نعمت پدر را داده ، پس بهتر است این تلویزیون را به بچه هایی بدهیم که پدر ندارند .

[روایتی از خانم اقدس بابایی خواهر شهید بابایی ، برگرفته از سایت شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۹