آفاق

۱۱۳ مطلب با موضوع «داستان و تلنگر» ثبت شده است

 ما هنوز خدا را نمی شناسیم؛ منشأ آن این است که آلوده هستیم . اگر می خواهی خدای تعالی به تو کمک کند و از برکات خدا کمال استفاده را بکنی با حرف نمی شود. در خلوت و جلوت باید محرّمات الهی را ترک کرد.باید توطئه ها،درغگویی ها ، تهمت ها ، کم فروشی ها، کلا گذاری ها ، و شیطنت ها را که اسمش را عقل گذاشته ایم کنار بگذاریم.

[ آیت الله بهاء الدینی ، شهره آفاق ، قم هنارس ، چاپ دوم ، 1390 ، ص 42 ]

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۷

 در میان سخنان علی علیه السلام نُه سخن است که در دنیا نظیر ندارد. از میان آن نه سخن ، سه سخنش مربوط به آزادی معنوی است. امیرالمؤمنین (علیه السلام )می‏فرماید: احْتَجْ الی‏ مَنْ شِئْتَ تَکنْ اسیرَهُ، اسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَکنْ نَظیرَهُ، احْسِنْ الی‏ مَنْ شِئْتَ تَکنْ امیرَهُ‏ . یعنی نیازمند هر کسی می‏خواهی باش، اما بدان اگر نیازمند کسی شدی تو برده او هستی؛ بی نیاز باش از هر که دلت می‏خواهد، مثل او هستی؛ نیکی کن به هر که دلت می‏خواهد، تو امیر او هستی. پس نیازمندیِّ به افراد دیگر نوعی رقّیت و بردگی است، اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است، بردگی معنوی است.

[مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 31]

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۰۲

لقمانُ علیه السلام ـ لاِبنِه و هُوَ یَعِظُهُ ـ : یا بُنَیَّ ، اجعَلْ فی أیّامِکَ و لَیالیکَ و ساعاتِکَ نَصیبا لَکَ فی طَلَبِ العِلمِ؛ فإنَّکَ لَن تَجِدَ لَکَ تَضییعا مِثلَ تَرکِهِ .

 لقمان (ع) ـ در اندرز به فرزندش ـ فرمود : فرزندم! در روزها و شبها و ساعات زندگى خود بهره اى براى تحصیل علم در نظر گیر؛ زیرا تو هرگز براى خودت ضایعه اى مانند ترک علم نخواهى یافت.

روایت نمی گوید سهم بگذار برای طلب علم (می فرماید: ) اولاً طلب علم را برای هیچ مرحله ای فراموش نکن و ثانیاً برای خودت یک نصیبی ، یک عائدی ( بهره ای ) برای طلب علم بگذار. این که ما به جوانها می گوئیم هر چه می توانند کتاب بخوانند روی همین جهت است. و فقط آن کتابی که نباید بخوانند کتاب های مضر است.(بنا بر این می فرماید:) از روز و شبت و ساعتت نصیبی را برای طلب علم بگذار. و در این جا مطلق علم مراد است. گرچه بهترین علم، علم الهی است.

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج - 1396 ]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۹

شخصی از امیر المؤمنین پرسید:« ایمان چیست؟» حضرت فرمودند: « الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ » ایمان چهار تا پایه دارد، شما ببینید که آیا این چهار تا را دارید؟ اول صبر، دوم یقین، یقین هم از خدا بخواهید. خدا به ما یقین بدهد. سوم عدل است « آشیخ ابوالحسن کبیر » مجتهد بود ، اما نوکر نداشت. خودش نانوایی می رفت و آنقدر عادل بود که وقتی می خواستند خارج از صف به او نان بدهند ، نمی‌گرفت و می‌گفت: «اینهایی که قبل از من آمده اند باید بروند، بعد به من نان بدهید.» این عدالت است. قصاب می خواست به او گوشت خوب بدهد، نمی گرفت و می گفت : «همون گوشتی که به اون پیر زنه دادی به من هم باید همان را بدهید.» خیلی حرف است . این عدالت است. چهارم جهاد. حالا جهاد با نفس یا جهاد با دشمن . پس ایمان بر چهار پایه استوار است : صبر و یقین و عدل و جهاد .

[ بدیع الحکمة ، از مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی تهرانی ، ص 72 ]

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۰۷

هرکس دنبال هوی برود هلاک می شود. همین جا مرده است، منتها نمی داند مرده است. خبر از حیات علمی، حیات تقوایی و حیات انبیاء ندارد. زبان و چشم و دستش را اصلاح نکرده است، مردۀ تقواست. از حیث تقوی و علم و عاقله مرده است. آدم عاقل این غلط ها را نمی کند، با حیوانات هیچ فرقی ندارد، آن ها هم ، اَکل و شُربی دارند. گرگ یک بره را هم می خورد ولی آخرش گرگ است. آیا تو هم می خواهی گرگ باشی؟ تو باید انسان باشی ! اگر بخواهی گرگ باشی، اشتباه کرده ای ، ضرر کرده ای.

[ آیت الله بهاء الدینی ، شهرۀ آفاق ، قم ، هنارس ، چاپ دوم،92 ، ص 38]

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۳

قال الصادق علیه السلام : «یَا إِسْحَاقُ! صَانِعِ الْمُنَافِقَ بِلِسَانِکَ وَ أَخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِن» ای اسحاق! با منافق تعامل زبانی داشته باش و دوستی‌ ات را برای مؤمن خالص کن. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص404)

 امام صادق علیه السلام می فرماید : با آدم منافقی که رو برو می شوی که زبانش با قلبش یکی نیست با او مصانعه کن . یعنی مثل خودش رفتار کن و با او مدارا کن . چون می خواهی از شرّ او و ضرر او ایمن بمانی و با او رو راست و صاف نباشی . گاهی منافق با زبانش با تو به نفاق می پردازد و گاهی هم یک دروغی را در ذهن تو جا می اندازد ، اما وقتی که با مؤمن مواجه می شوی، محبت خالصت را برای او قرار بده ، لازمه محبّت خالص این است که خیر او را بخواهی پشت سر و جلویش با او یکی باشی و اگر یک یهودی آمد با شما مجالست کرد با او خوب برخورد کن. زبان پاک و پاکیزه با دوست و دشمن چیزی است که اسلام به ما دستور داده است.

[ شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای در مقدمه درس خارج آذر96]

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۱

 توکّل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است.ما غالباً یا به برهان یا به امور شبیه برهان ارکان توکّلمان تمام است ، ولی حقیقتِ توکّل در ما حاصل نیست... ما همه داد، از توحید می زنیم و حق تعالی را « مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» می خوانیم، « وَ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِیَدِهِ » و « الشّرُّ لَیسَ اِلَیهِ » می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائما خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم، این ها نیست جز این که این ها، یا حقایق عقلیّه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبۀ ذکر حقیقی نرسیده.

[ امام خمینی ، شرح حدیث عقل و جهل، چاپ پانزدهم ، 1393 ، ص 89 و 90]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۵

 حدیثی است که می فرماید : هنگامی که ملک الموت به سراغ انسان می آید تا او را قبض روح کند از او مهلت می خواهد... ولی او مهلت نمی دهد و جان او را می گیرد . ملک الموت فقط به حضرت نوح(علیه السلام) مهلت داد.حضرت نوح(علیه السلام) شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را به دین خدا دعوت کرد.عمرش را تا دو هزار و پانصد سال هم گفته اند.او در لحظه احتضار از عزراییل علیه السلام تقاضایی کرد،گفت: به من اجازه بده تا پایم را از آفتاب بردارم و به سایه بگذارم. عزراییل اجازه داد.حضرت نوح علیه السلام بعد از این که پایش را از آفتاب به سایه گذاشت،به ملک الموت گفت: می دانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟ ملک الموت گفت:نه حضرت نوح علیه السلام فرمود:برای این که می خواستم به تو بگویم تمام عمر من که دو هزار و پانصد سال طول کشید،به همین مقدار که پایم را از آفتاب به سایه گذاشتم ، گذشت !

 حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟ / گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!
 گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟ / گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!
 گفتمش اینها که می بینی، چرا دل بسته اند؟ / گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
 گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟/ گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای !

[ بررسی گناهان کبیره در کلام مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ، انتشارات بوستان قرآن ، چاپ پنجم ، ص 27 و 28]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۵

 آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی از علما درجه یک مشهد بودند، زمان طاغوت از من دعوت کردند که برای تدریس روش کلاس داری به مشهد بروم و طلبه های مشهد را آموزش دهم. من خانه قم را دادم و برای یک سال خانه ای در مشهد اجاره کردم. یک عهدی با امام رضا (علیه السلام) بستم که یک سال هرگونه کلاسِ درسی شامل : حوزه ، دانشگاه و دبیرستان در مشهد داشته باشم ، هیچ حقوق و تشکری (از کسی) نخواهم ، در عوض شما از خدا بخواه من آخوند مخلص بشوم. بعد از سه چهار ماه سر کلاس طلبه ها بودم و هنگام خروج به علت اینکه کلاس شلوغ بود، یکی از طلبه ها مرا دید و جلو تر از من خارج شد، من دوست داشتم که احتراماً به من تعارف کند. در همین لحظه متاثر شدم که بر عَهد خود نبودم و فهمیدم که اخلاص نداشتم. رفتم و گوشه ای از مسجد نشستم و با خود فکری کردم و سپس نزد آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی رفتم و گفتم که یادتان هست که به گفته ی شما به اینجا آمدم، چند ماه نیز تدریس کردم و هیچ حقوقی هم نگرفتم؛ اما امروز فهمیدم خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ شدم ؛ نه پول گرفتم و نه آخرت را بدست آوردم . ایشان پرسیدند چرا؟! گفتم چون هنگام خروج دیدم به من تعارف نشد یه جوری شدم به ذوقم خورد . فهمیدم تا حالا، کارم برای خدا نبوده ، ایشان بعد از این داستان شدیدا به گریه افتادند ، آنچنان گریه می کردند که اشک از محاسن ایشان می چکید. رو کردند به من گفتند : برو حرم به امام رضا (علیه السلام ) بگو متشکرم که وسط عمرم به من فهماندی که اخلاص ندارم؛ من دارم گریه می کنم برای خودم، نکنه در 80 سالگی ، دم در، کسی به من محل نگذاره تو ذوقم بخوره !.

[سیدجواد بهشتی، خاطرات محسن قرائتی، جلد 1، موسسه درسهایی از قرآن، بهار 83]

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۸:۲۲

 آیت الله بهاء الدینی می فرمایند : ما تجربۀ زیادی به دست آورده ایم و وجدان نموده ایم که برای رهایی از مشکلات، راههایی هست که بهترین راههایی که آنها را خود حس کرده ایم و به کمک آنها به حاجت هایمان رسیده ایم ، چهار چیز است :

 1- نذر کردن گوسفند برای فقرا

2- خواندن حدیث کساء به صورت پی در پی

3- پرداختن صدقه

4 – ختم صلوات .

همچنین مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند : « حدیث کساء مربوط به قرب است و بهشت پایین تر ازقرب است. با خواندن این حدیث، قلوب شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) به قرب می رسد و سپس باز می گردد. اگر خواندن این حدیث تکرار شود و استمرار در خواندن آن باشد، آنقدر این رفت و برگشت تکرار می شود تا زمانی که قلوب شیعیان، دیگر بازنگردد و برای همیشه در قرب باقی بماند.»

[ محمد لک علی آبادی شهرۀ آفاق « شرح کلمات عرفانی آیت الله بهاء الدینی » قم ، نشر هنارس ، چاپ دوم ، 1390 ، ص 123 و 124 ]

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۶ ، ۰۰:۱۰