آفاق

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت فتح» ثبت شده است

روزی که خداوند بهشت را زیر پاهایت قرار می دهد

و کودکی را در آغوشت می گذارد مادر میشوی .

به اندازه 3 فصل منتظر میمانی و بعد ازآن دیگر برای تو تمام فصل ها فصل مادری است.

همه فصل هایی که شب ها برایش لالایی خوانده ای که به خواب برود و هر صبح با مهربانی بیدارش کرده ای و

فکر کرده ای که فردا شب چه لالایی برایش بخوانی .

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۳۶

 دیگر رمقی برایمان نمانده بود. این خدا بود که ما را می آورد. باقی مانده گروهان من تیر خورده بودند و علیل. خودم هم از پا ترکش خورده بودم. تازه باید با این وضعیت یک خط از دشمن را می شکافتیم تا به عقب برسیم. لنگ لنگان و آهسته آمدیم بالا. رسیدیم به یک رشته کانال و سنگرهای عراقی که بالای سرمان قرار داشت. توان درگیری نداشتیم، من نگاه کردم بالای سرِ خودم و دیدم یک زیر پیرهن سفید از لب کانال بالا آمده و تکان می خورد.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۱۸

   [راوی سید کاظم حسینی همرزم شهید برونسی]

 او جبهه ماند و من آمدم مشهد، مرخصی. صبح روز بعد رفتم ملک آباد، مقر سپاه. یکی از مسوولین رده بالا گفت: به هر کدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم، یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده. مکث کرد و ادامه داد: حالا که ایشون نیست، شما زحمتش رو می کشین که ببرین خونه شون؟ می دانستم حاجی اگر بود، به هیچ عنوان قبول نمی کرد. پیش خودم گفتم:

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۲۱

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۰

"راز روشن" با صدای حامد زمانی (ویژه شهید مصطفی احمدی روشن)

دریافت فایل


متن:
تا چراغی در میان این شبستان روشن است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۲۴

اگر هستی به ما یک نشانه بده!

شهیدی که دوست داشت گلویش بریده باشد

نفیسه گفت بابا اگر هستی یک نشانه بده

حالا مراقب است بغض اش جلوی حرف هایش را نگیرد و می گوید: هر سه نفر بالای سر آقا مرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی دل مان خیلی برایت تنگ شده؟ نفیسه هم گفت بابا جان می گویند شهدا زنده اند، اگر هستی به ما یک نشانه بده...

نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر همسرش را در گوشی تلفن اش نشان مان می دهد و می گوید: حرف نفیسه که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد. به درد دل هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۶ ، ۲۲:۱۱

(محبت امام حسین بهشت رو هم از ما میگیره)

دانلود

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۱

 

 در عملیات رمضان تلفات زیادی دادیم. دریک محور بچه های گردان مسیر را اشتباهی حدود پانزده ، بیست کیلومتری جلو رفته بودند. آقا مهدی یک نفربر برداشت ورفت جلو . آقا عزیز(جعفری)آمد و به ما گفت : "به مهدی بی سیم بزن برگرده ، منطقه نا امنه، اوضاع اصلا منا سب نیست." پیام را با بی سیم رساندم. چند بار دیگر آقا عزیز پیغام داد که :

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۴

مستند شهید احمد مشلب متن وصیت نامه شهید به زبان عربی با صدای سید رضا نریمانی

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۶ ، ۰۰:۰۱

دلنوشته وهب همدانی به‌مناسبت پایان حکومت داعش:

«وهب همدانی» فرزند مجاهد شهید حسین همدانی در پی پایان حکومت گروهک تروریستی داعش، دلنوشته خود در این روزهای پیروزی را به تحریر درآورده است. متن آن در زیر می‌آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

خون شهدای مدافع حرم به ثمر رسید و شیرینی این پیروزی مبارک بر جان همه مردم ایران اسلامی نشست.

یادم می‌آید در اوج بحران و در سال 91 در زمانی که مسلحین در شهر دمشق به جنگ تن به تن روی آورده بودند، از پدرم که برای ماموریتی از دمشق به تهران آمده بود پرسیدم: «پدر! سرانجام این جنگ چه می‌شود؟» و او خیلی خونسرد پاسخ داد که: «پیروز می‌شویم.» پرسیدم: «چگونه؟ همه چیز از دست رفته است. پایتخت هم در حال سقوط است.» گفت: «پسرم وعده الهی حتمی است و خدا خلف وعده نمی‌کند.» در آن روز چیزی نگفتم، اما به چهره مصمم و آرام او نگاه کردم. چهره‌ای نورانی که می‌ترسیدم آخرین نگاه‌هایم به او باشد. حرف‌هایش را شعارگونه قلمداد کردم و در ذهن خودم کارش را تلاشی بیهوده برای هدفی از دست رفته تصور کردم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۴