روایت خواهرانه از شهادت داداش مجید؛
شب آخر همرزمش میگوید: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید میگوید: "تا فردا این خالکوبی یا خاک میشود و یا اینکه پاک میشود"؛ و پاک شد.
آن زمان که مسعود دهنمکی روی پرده نقرهای سینما مجید سوزوکی را به نمایش گذاشت، شاید باورمان نمیشد امروز هم در حقیقت مجیدی وجود داشته باشد که باغیرت و بامرام باشد، اهل دل و دست و دلباز، لوتی و بامرام که عاقبتش شبیه مجید سوزوکی به شهادت ختم شود. همه با مجید سوزوکی خندیدیم، ناراحت شدیم و بعد در پایان قصه گریه کردیم، و شجاعت مجید را احسنت گفتیم و برایش دست زدیم. و حالا امروز بعد از چند سال داداش مجیدی هست نه شبیه و یا کپی مجید سوزوکی قصه اخراجیها اما شباهتهایی داشت که پلان آخر زندگیاش را به شهادت ختم کرد. شاید در قصه دهنمکی مجید سوزوکی یک تفاوتی با بقیه همردیفانش داشت، یک گوهری در وجودش بود که این گوهر باعث انتخاب شدنش توسط معبود شد.
مجید قصه امروز ما در هوای گرم روز آخر مرداد ماه سال 69 در محله یافتآباد تهران به دنیا آمد. تکپسر خانواده و عزیزکرده خانواده و البته