آفاق

۲۹۲ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

ملا حسین واعظ کاشفی در اخلاق محسنی می نویسد : برای یکی از پادشاهان مشکلی پیش آمد ،او با خدا عهد کرد که اگر کار من به نیکی پایان پذیرد هر چه پول در خزانه دارم به مستمندان می دهم ، خداوند نیز خواسته ی او را برآورد. پادشاه تصمیم گرفت به پیمان خود وفا کند، خزانه دار را خواست و دستور داد موجودی را حساب کند ، پس از بررسی معلوم شد پول زیادی در خزانه موجود است،امیران دولت گفتند: این همه پول را نمی توان به مستمندان پرداخت؛ زیرا مملکت از نظر مالی آشفته خواهد شد و اداره ی لشکر به این پول نیاز دارد . شاه گفت: من عهد کرده ام و خلاف آن نمی کنم. گفتند علما به ظاهر آیه ی « إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ ... وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا - کارگزاران جمع آوری صدقات » استدلال می کنند و می گویند لشکریان کسانی هستند که خراج جمع می کنند و خود ایشان بنا بر این آیه یک دسته از مستحقان هستند.پادشاه از این سخن در اندیشه شد و پیوسته فکر می کرد. روزی کنار غرفه ای نشسته بود، ژولیده ای شبیه دیوانگان از راه می گذشت ،پادشاه او را خواست و جریان پیمان را برای او بازگو کرد و گفت : نظر توچیست؟ گفت : اگر شهریار هنگام پیمان بستن با خدا سپاهیان را از خاطر گذرانده باشد صحیح است وگرنه نمی توان به آنها داد . شاه گفت: من در آن هنگام فقط به یاد مستمندان بودم . یکی از امیران گفت: ای دیوانه! ، مال بسیار است و سپاهیان نیز بی برگ و نوایند. ژولیده روی از او برگرداند و به شاه گفت : اگر دیگربا کسی که پیمان بستی کاری نداری وفا نکن؛ ولی چنان چه به او احتیاج داری به عهد خویش وفا کن. پادشاه چنان تحت تأثیر قرار گرفت که اشک از دیدگانش فرو ریخت و همان دم دستور داد اموال را بین فقیران تقسیم کنند.

 در کلام خود خداوند ودود      امر فرموده است اَوفوا بالعهود
 گر نداری خوی ابلیسی بیا          باش محکم بر سر عهد وفا

[ محمد حسین محمدی ، هزار و یک حکایت اخلاقی، شمیم قلم ،چاپ پنجم،1393، ص 179 و 180 ]

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۶

 یکی از صفات زشت و ناپسندی که برخی از مدیران به آن مبتلا می باشند، علاقه بیش از حد به ریاست است. ریاسـت مـوقعـیّت خطرناکی است که هر انسانی را در معرض خطر قرار می دهد و قـلب و فـکر را تـحت تأثـیر زیباییهایش قرار می دهد؛ علی (علیه السلام) می فرماید: ما اری شَیئاً اَضَرُّ بِقُلوبِ الرِّجالِ مِنْ خَفْقِ النِعالِ وَراءَ ظُهوُرِهم. (میزان الحکمه، ج5، ص206) من ندیدم چیزی را که برای قلب مردان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۴

نرم افزار تفسیر نمونه شامل متن کامل قرآن کریم به همراه ترجمه و تفسیر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی) با قابلیت های: قابلیت مرتب سازی سوره های بر اساس ترتیب نزول؛ تعداد آیات؛ شماره سوره و حروف الفبا؛ قابلیت جستجو در عناوین سوره ها برای دسترسی سریع به سوره؛ قابلیت جستجوی پیشرفته در متن، ترجمه و تفسیر قرآن؛ قابلیت جستجوی کلمات در صفحات تفسیر هر آیه؛ نگهداری آخرین مطالعه و قابلیت نشان گذاری آیات؛ امکان رفتن به آیه مورد نظر و حرکت بین سوره ها (سوره بعد و قبل) با کشیدن عنوان سوره به سمت راست و چپ
تغییرات نسخه 1.7:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۲۴

آیت الله قوچانی نقل می کنند: همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس بودند عدّه ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنند و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث، خارج شود. پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات، عمل دیگری انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی.آقای بهجت می فرماید:وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید،خدمت آقای قاضی(ره) رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم : من مـقلد آیـت الله سـید ابوالـحسن اصـفهانی (ره) هستم. ایـشان فرمودند: باید بروید از مرجع تقلیدتان بپرسید. آقای بهجت(ره) می فرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانی (ره) رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم، ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی. از آن موقع به بعد آقای بهجت سکوت می کنند و چیزی نمی گویند. در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی می باشد.ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند. ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند؛ اما خداوند راه را کوتاه می کند چون برای خدا ، حرف پدر را اطاعت می کند.

[ پرده نشین (صاحبدلان 1) ، نشر هنارس ، 1392 ]

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۷

اِیَّاکُمْ وَ هَؤُلَاءِ الرُّؤَسَاءِ الَّذِینَ یَتَرَأَّسُونَ فَوَ اللَّهِ مَا خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَ رَجُلٍ إِلَّا هَلَکَ وَ أَهْلَکَ ( الشافی ص 572 )

 بر حذر باشید از این روسایی که تَرَاءُس می کنند، یعنی ریاست را برای خودشان طلب می کنند.یک وقت کسی رئیس طبیعی است،فرض بفرمایید در یک بیابانی قافله ای حرکت می کند ،آن کسی که صبح زودتر از همه بیدار می شود ، دیگران را از خواب بیدار می کند ، راحله خودش را آماده می کند ، بارهای دیگران را کمک می کند ببندند، و... این به طور طبیعی رئیس است.من یک وقتی در یک سخنرانی در خدمت امام(ره) همین را بیان کردم،گفتم امام را کسی به ریاست انتخاب نکرده،ایشان رئیس طبیعی است.زودتر از همه بیدار شد،زودتر از همه فهمید،زودتر از همه شانه اش را زیر بار داد،خسته نشد، هر وقت دیگران خسته شدند،او تشویق کرد.لکن گاهی کسی تَرَاءُس می کند، رئیس هم نیست، چهره ریاست به خود می گیرد، یا دنبال ریاست می دود! فرمود : ایّاکم، برحذر باشیم. هیچ گاه کفش ها پشت سر کسی بر زمین کوبیده نشد،مگر اینکه هلاک شد و هلاک کرد. یعنی نفس ریاست در معرض هلاکت و در معرض اِهلاک است... ...یک عده ای برای ریاست به آب و آتش می زنند. من نمی فهمم چه حسنی دارد، چه خیری دارد این ریاستی که با این همه وزر و وبال و خلاف گویی و رفتار خلاف و وادار کردن دیگران به خلاف، بخواهد انسان به آن برسد! اینها نشناختن طبیعت این عالم است.حکمت که می گویند،اینهاست.همین است که در این روایت است، یعنی حقایق این عالم را به وضوح مشاهده کردن،حقایقی که متاسفانه ماها از آن غافلیم،غفلت می کنیم.

شرح حدیث از حضرت آیت ا.. العظمی امام خامنه ای (مدظلّه العالی) - جلسه 296 ، 27 /07/ 1388

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۶

در روایت های حضرت داود (علیه السلام) آمده است که خداوند به داود وحی کرده است: «ای داود! تا کی بهشت را یاد می کنی، ولی اشتیاق به سوی مرا نمی طلبی؟» داود (علیه السلام) عرض کرد: «پروردگارا! چه کسانی مشتاق تو هستند؟» فرمود: «کسانی که آنان را از کدورت ها پاک گردانده ام،اهل دوراندیشی ساخته ام و از دل های آنان به سوی خویش روزنه ای گشوده ام تا به من بنگرند؛ و من دل های آنان را با دو دست خویش حمل می کنم و بر آسمانم قرار می دهم ... سپس حضرت داود (علیه السلام) گفت: «پروردگارا! مشتاقانت را به من نشان ده.» فرمود: «ای داود! به کوه لبنان بیا، در آن کوه چهارده نفر هستند؛ پیر، جوان و میانسال. وقتی نزد آنان آمدی، سلام مرا به آنان برسان و بگو پروردگارتان می فرماید: چرا حاجتی از من نمی طلبید؟ شما دوستان، برگزیدگان و اولیاء من هستید؛ من از شادی شما شاد می شوم و به سوی محبت شما می شتابم.» داود (علیه السلام) نزد آنان رفت ...آنان با دیدن داود (علیه السلام) خواستند متفرق شوند اما حضرت داود به آنان گفت: «من فرستاده خدا هستم، آمده ام تا پیام پروردگار را به شما برسانم. او به شما سلام می رساند و می فرماید: چرا حاجتی از من نمی طلبید؟ من چونان مادری مهربان در هر ساعت به شما می نگرم.» آنان با شنیدن پیام داود (علیه السلام) اشک بر گونه های شان جاری شد. آنان که چهارده نفر بودند پس از شنیدن پیام، هر یک(پاسخی عاشقانه وعارفانه) دادند: بزرگ آنان گفت: «خدایا! تو پاک و منزهی؛ ما بندگان تو و پسران بندگان توایم، پس اگر در گذشته، گاه دل های ما از تو بریده بوه ما را بیامرز.» دیگری گفت: «خدایا! تو پاک و منزهی؛ آن چه را بین ما و توست، نیکو ظاهر کن.» و... پس از این که سخنان افراد جمع به پایان رسید، خداوند به داود (علیه السلام) وحی فرستاد: «به آنان بگو سخنان شان را شنیدم و اجابت کردم، پس هر کدام خلوت گزینند، زیرا هم اکنون می خواهم حجاب را از بین خود و آنان بردارم تا به نور و جلال من نظر کنند.» داود (علیه السلام) پرسید: «خدایا! چه کاری سبب شد تا به این مقام برسند؟» پروردگار فرمود: « به سبب حسن ظن به خدا، خودداری از آمیزش با دنیا و داشتن خلوت های عارفانه با من... »

[ مرحوم ملا محسن فیض کاشانی در کتاب «محّجة البیضاء»جلد هشتم،باب محبت و شوق ]

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۵

 آرام به طرف دنیا بروید، خدا اگر خواست زیادش را می‌دهد. مقدار رزق به تقلّای فرد بستگی ندارد. حتی یک ساعت به فکر رزقت نباش، به دنبال کسب و کار هم که می‌روی، بدان که در رزق، فاعل تام، خدای متعال است، اِنَّ الله هوالرزاق ذوالقوة المتین: هر آینه، خداوند همان روزی دهنده نیرومند و محکم کار است. رزق دو گونه است، یکی آن که تو را طلب می‌کند و یکی آن که تو در طلب او هستی و عاقبت به تو نمی‌رسد، جز آن چه در طلب توست. رزق روحی هم همین طور است. خداوند امور دنیای بندگان را خود متکفّل و متعهد گردیده و از آن‌ها پرداختن به امور آخرت (شکر عطایای خدا) را خواسته است، اما بندگان به تلاش در تهیه‌ی دنیایشان پرداخته‌اند، گویا خداوند توانایی برآوردن نیازشان را ندارد! و از آخرت بازمانده‌اند و آن را به خدا محول کرده‌اند. اگر امور دنیوی خود را به خدا واگذار کنی، امور اخروی را نیز خدا تأمین خواهد کرد، اما اگر بخواهیم امور دنیایی خود را با تقلای خودمان تأمین کنیم، ضمن این که چون رزق مقدر و مقسوم است، تقلای بیهوده و بی ثمری است، آخرتمان را هم تباه کرده‌ایم.

[ حاج اسماعیل دولابی ، مصباح الهدی ، ص 35 ]

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۰

مگر چه قدر می خواهی بخوابی؟ استاد ما حضرت حـاج شــــیخ عـلی اکـــبربـرهـــان (ره) می فـرمـودنـد : آن قــدر در قــبر بــخوابــیم کــه استـخـوان هـایـمان بپوسد،یک شب هم بلند شو ببین چه خبـــر است. پــیامـبراکـرم (ص) می فرمایند: وقتی بنده ای از خواب شیرینش و از رختخوابش برخیزد در حالی که خواب آلود است، برای این که به سبب نماز شبش می خواهد که خداوند را راضی کند، خداوند متعال به سبب آن بنده ، بر ملائکه مباهات می کـند و می گـویـد : این بـنده مـرا می بینید که بلند شده و خواب شیرینش را ترک کرده تا کاری را انجام دهد که بر او واجب نکرده ام؟ شاهد باشید که من او را آمرزیدم.     

گزیده ای از سخنان آیت ا..مجتهدی(ره)

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۷

فِی الکَافِی عَنِ الصّادِقِ عَلَیهِ‌السّلام : ... حضرت(صادق علیه السلام) ، آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی جمعه را تلاوت کردند که «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و در ذیل آیه می‌فرمایند که: قال یُعَدُّ السِّنِین؛ زندگی انسان اول به سال شمرده می‌شود؛ آقا! چند سالش است؟ چهل سال، پنجاه سال، هفتاد سال. سال‌ها شمرده می‌شود. ثم یُعَدُّ الشُّهُور؛ بعد انسان به مرحله‌ای از بیماری یا فرتوتی می‌رسد که ماه‌ها را می‌شمرند؛ دیگر بحث سال نیست؛ بحث ماه است. گاهی پزشک به کسی می‌گوید که آقا! شما شش ماه دیگر زنده هستید، چهار ماه دیگر زنده هستید. ماه‌ها را می‌شمرند. ثُمَّ یُعَدُّ الأیّام؛ بعد به مرحله‌ای می‌رسد انسان که دیگر ماه هم مطرح نیست؛ بحث این نیست که به ماه بعد برسد؛ بحث سر روز است. ده روز مانده، پنج روز مانده، پانزده روز مانده، این‌جوری محاسبه می‌کنند.ثُمَّ یُعَدُّ السّاعَات؛ بعد حال انسان به جایی می‌رسد که دیگر روز هم معنی ندارد؛ در شرف رفتن است؛ ساعت‌ها را می‌شمرند. پنج ساعت مانده، سه ساعت مانده، این‌جوری گذر زمان زندگی انسان را حساب می‌کنند. ثُمَّ یُعَدُّ النَّفَس؛ بعد نفس‌ها شماره می‌شود. این در حالی است که انسان در آن نفس‌های آخر است، انسان می‌فهمد و می‌بیند که این نفس‌ها دیگر دارد شمرده می‌شود و از کسی هم در آن دور و بر کاری ساخته نیست. این را باید به‌عنوان تذکر همه‌ی ما به یاد داشته باشیم.

[الشافی، ص 876 / شرح حدیث از امام خامنه ای مدظلّه العالی در مقدمه درس خارج، برداشت از سایت Khamenei.ir ]

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۸

 هر عملی اولش فکر است. هر کاری اولش تفکر و تأمل در اطراف کار است.اگر ما روحمان ضعیف باشد، نمی توانیم کاری بکنیم، روح را (باید) قوی کنید، قلب خودتان را قوی کنید، به خدا منقطع بشوید. این همه ادعیه ای که وارد شده است و همه را دعوت کرده است به این که... رو به خدا بکنید برای این که او مرکز قدرت است. این همه دعوت شده است که به کس دیگری غیر خدا متشبّث نشوید (چنگ نزنید) ، برای این که به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست. کسی که خدا را دارد، ازچه باید بترسد؟!

[صحیفه نور، ج 18، صص 277 - 278]

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۴