در روستایی فرضی، یک بیماری پوستی فراگیر شد؛ اما کسی به
فکر درمانش نیافتاد. یکی از علایم این بیماری، خارش شدید پوست بود؛ به صورتی که پس
از مدتی همه مردم روستا پس از بیدار شدن از خواب و پیش از شستن دست و صورت، مشغول
خاراندن خودشان می شدند و این کار را تا پس از مسواک زدن و پیش از خوابیدن ادامه می
دادند. روزها گذشت تا جایی که تعریف مردم روستا از انسان عوض شد. آنان گمان می
کردند انسان موجودی است که خودش را می خاراند؛ و البته برای این تعریف، به اندازه
کافی شاهد مثال داشتند.
یک روز صبح، خبری مانند بمب در روستا منفجر شد: حیوانی خطرناک
به روستا حمله کرده است. حیوانی که شبیه انسان است؛ ولی انسانیت ندارد. مردم روستا
برای دفاع از جان خود و عزیزانشان، چوب و چماق برداشتند و به مصاف حیوان رفتند.
بیرون از روستا موجودی دیدند که همچون بنی بشر، دست و پا داشت؛ ولی خودش را نمی
خارانید. یکی از جوانان دستمالی جلوی دهان خود گرفت و به حیوان نزدیک شد و با کمال
تعجب دید حیوان توانایی سخن گفتن دارد. از او پرسید: تو چه حیوانی هستی؟ آن فرد
پاسخ داد: از فرزندان آدم هستم. جوان با تعجب پرسید: چطور انسانی هستی که خودت را
نمی خارانی؟ مرد گفت: تعجب من هم از این است چرا همه شما خودتان را می خارانید؟ به
هر حال تعریف ها تغییر کرده بود و مردم روستا از ترس شیوع بیماری نخاراندن خود؛ آن
مرد را به دهکده راه ندادند.
الغرض؛ در دو مطلب گذشته قصد داشتم توضیح دهم تعریف درست از
زن، آن چیزی نیست که غرب ارائه کرده است. زن برای گرفتن مدرک؛ سر کار رفتن؛ پیشرفت
کردن با ملاک های غربی و در یک کلام، مردانه زیستن خلق نشده است. زن موجودی است که
خداوند آن را برای تربیت انسان آفریده و ویژگی های روحی و جسمی به او داده که
بتواند همسر و فرزند خوبی تربیت کند. اگر تحصیلات (اعم از سطح تحصیلات و رشته) و
اشتغال و پیشرفت های دنیایی؛ می تواند با انتظار خداوند از زن منطبق باشد؛ کسی
مخالفتی با آنها ندارد. اما اگر رشته ای را می خوانیم یا به دنبال کاری هستیم که
دوست داریم (نه آنچه خدا از ما می خواهد) اسم «بنده خدا» را از روی خودمان برداریم
و بدانیم بنده خودمان هستیم.
این تمام حرف من در این نوشته است؛ اما متأسفانه تعریف جامعه
ما از زن عوض شده و چنین زنی را به دهکده راه نمی دهیم!!
نویسنده : میثم شریف اصفهانی