آفاق

۱۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلنگر» ثبت شده است

نمی‏توانی زن پرست باشی و روحت آزاد باشد، پول پرست باشی و روحت آزاد باشد و درواقع نمی‏توانی شهوت پرست باشی، خشم پرست باشی. پس اگر می‏خواهی واقعاً آزاد باشی، روحت را باید آزاد کنی. چقدر در همین زمینه ما بیانات عجیبی داریم! حدیثی دیدم در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید که روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به میان اصحاب صفّه‏ رفتند. یکی از آنها گفت: یا رسول اللَّه! من در نَفْس خودم این حالت را احساس می‏کنم که اصلًا تمام دنیا و مافیها درنظر من بی‏قیمت است. الآن در نظر من طلا و سنگ یکی است، یعنی هیچ کدام از اینها نمی‏تواند مرا به سوی خودش بکشد. نمی‏خواهد بگوید که استفاده من از طلا و از سنگ یک جور است؛ بلکه قدرت طلا و قدرت سنگ در این که من را به سوی خودش بکشاند یکی است. رسول اکرم نگاهی به او کرد و فرمود: « اذاً انْتَ صِرْتَ حُرّاً ؛ » حالا من می‏توانم به تو بگویم که مرد آزادی هستی.

[ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 34 و 35 ]

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۳۸

 ما هنوز خدا را نمی شناسیم؛ منشأ آن این است که آلوده هستیم . اگر می خواهی خدای تعالی به تو کمک کند و از برکات خدا کمال استفاده را بکنی با حرف نمی شود. در خلوت و جلوت باید محرّمات الهی را ترک کرد.باید توطئه ها،درغگویی ها ، تهمت ها ، کم فروشی ها، کلا گذاری ها ، و شیطنت ها را که اسمش را عقل گذاشته ایم کنار بگذاریم.

[ آیت الله بهاء الدینی ، شهره آفاق ، قم هنارس ، چاپ دوم ، 1390 ، ص 42 ]

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۷

 در میان سخنان علی علیه السلام نُه سخن است که در دنیا نظیر ندارد. از میان آن نه سخن ، سه سخنش مربوط به آزادی معنوی است. امیرالمؤمنین (علیه السلام )می‏فرماید: احْتَجْ الی‏ مَنْ شِئْتَ تَکنْ اسیرَهُ، اسْتَغْنِ عَنْ مَنْ شِئْتَ تَکنْ نَظیرَهُ، احْسِنْ الی‏ مَنْ شِئْتَ تَکنْ امیرَهُ‏ . یعنی نیازمند هر کسی می‏خواهی باش، اما بدان اگر نیازمند کسی شدی تو برده او هستی؛ بی نیاز باش از هر که دلت می‏خواهد، مثل او هستی؛ نیکی کن به هر که دلت می‏خواهد، تو امیر او هستی. پس نیازمندیِّ به افراد دیگر نوعی رقّیت و بردگی است، اما چه جور بردگی است؟ بردگی تن است؟ نه، بردگی روح است، بردگی معنوی است.

[مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 31]

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۰۲

لقمانُ علیه السلام ـ لاِبنِه و هُوَ یَعِظُهُ ـ : یا بُنَیَّ ، اجعَلْ فی أیّامِکَ و لَیالیکَ و ساعاتِکَ نَصیبا لَکَ فی طَلَبِ العِلمِ؛ فإنَّکَ لَن تَجِدَ لَکَ تَضییعا مِثلَ تَرکِهِ .

 لقمان (ع) ـ در اندرز به فرزندش ـ فرمود : فرزندم! در روزها و شبها و ساعات زندگى خود بهره اى براى تحصیل علم در نظر گیر؛ زیرا تو هرگز براى خودت ضایعه اى مانند ترک علم نخواهى یافت.

روایت نمی گوید سهم بگذار برای طلب علم (می فرماید: ) اولاً طلب علم را برای هیچ مرحله ای فراموش نکن و ثانیاً برای خودت یک نصیبی ، یک عائدی ( بهره ای ) برای طلب علم بگذار. این که ما به جوانها می گوئیم هر چه می توانند کتاب بخوانند روی همین جهت است. و فقط آن کتابی که نباید بخوانند کتاب های مضر است.(بنا بر این می فرماید:) از روز و شبت و ساعتت نصیبی را برای طلب علم بگذار. و در این جا مطلق علم مراد است. گرچه بهترین علم، علم الهی است.

[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج - 1396 ]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۰۹

شخصی از امیر المؤمنین پرسید:« ایمان چیست؟» حضرت فرمودند: « الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ » ایمان چهار تا پایه دارد، شما ببینید که آیا این چهار تا را دارید؟ اول صبر، دوم یقین، یقین هم از خدا بخواهید. خدا به ما یقین بدهد. سوم عدل است « آشیخ ابوالحسن کبیر » مجتهد بود ، اما نوکر نداشت. خودش نانوایی می رفت و آنقدر عادل بود که وقتی می خواستند خارج از صف به او نان بدهند ، نمی‌گرفت و می‌گفت: «اینهایی که قبل از من آمده اند باید بروند، بعد به من نان بدهید.» این عدالت است. قصاب می خواست به او گوشت خوب بدهد، نمی گرفت و می گفت : «همون گوشتی که به اون پیر زنه دادی به من هم باید همان را بدهید.» خیلی حرف است . این عدالت است. چهارم جهاد. حالا جهاد با نفس یا جهاد با دشمن . پس ایمان بر چهار پایه استوار است : صبر و یقین و عدل و جهاد .

[ بدیع الحکمة ، از مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی تهرانی ، ص 72 ]

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۰۷

 ... عن ابا عبد الله علیه السلام : قالَ خَرَجْتُ انَا وَ ابى حَتّى اذا کُنّا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ اذا هُوَ بِاناسٍ مِنَ الشِّیعَة فَسَلَّمَ عَلَیْهمْ ثُمَّ قالَ: انّى وَ اللهِ لَاحِبُّ رِیاحَکُمْ وَ ارْواحَکُمْ فَاعینونى عَلى ذلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، وَ اعْلَمُوا انَّ وِلایَتَنا لا تُنالُ الّا بِالْوَرَعِ وَ الْاجْتِهادِ... ( بحار الانوار، کتاب الایمان ، ص 123. )

از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند: من و پدرم در حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شدیم ، یک جماعتی از شیعیان ما آن جا مجتمع بودند ، حالا یا این که این ها را می شناختند ، یا این که با علم امامت فهمیدند، یا این که از رفتارشان و عملشان این ها را شناختند ، پدر من به آنها سلام کرد و فرمود ، به خدا سوگند ما بوی شما را و ارواح شما را دوست داریم. من را با پرهیز کاری و تلاش و کوشش و محبت ( یاری)کنید. - کمک کنید به امامتان تا محبّت آنها نسبت به ما باقی بماند. اولاً باید ورع داشته باشیم و ثانیاً تلاش و کوشش کنیم. امروز هم ، جامعه اسلامی به کار و تلاش نیاز دارد .هرجا که مشکل داریم ، عمده ترین مشکل بیکاری و تنبلی است. بدانید که به ولایت و دوستی و محبت نمی رسید مگر با عمل و تلاش.

[شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای در مقدمه درس خارج 1396]

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۴۵

از بین بردن نسل صالح در ایران با فرهنگ غذایی غلط

یک محقق و پژوهشگر طب اسلامی گفت: در عصری که ما زندگی می‌کنیم مهمترین مقوله حیات جسم و روح که تغذیه است که تحت تأثیر فرهنگ غذایی غلط و کاملاً با برنامه ریزی جامع و مدون برای از بین بردن نسل صالح در ایران است.

بر اساس تحقیقات انجام شده، امروزه در سراسر جهان بروز هر گونه عارضه جسمی و روحی که خود منشاء آسیب‌های اجتماعی به حساب می‌آید، تغذیه است.

به گفته وی متأسفانه مردم در اقشار مختلف به سبب کثرت امور برای معاش خود یا ارتقاء سطح کیفی زندگی عملاً غافل از تغذیه مناسب هستند و عموماً برایشان فرقی نمی‌کند که چه چیزی می‌خورند و فقط هدفشان سیر شدن است یا به تعبیر دیگر پُر کردن شکم و صرفاً بریا رفع تکلیف یا به سبب عادت در وقتی معین مبادرت به خوردن غذا بدون هر گونه شناختی می‌کنند.

این محقق و پژوهشگر طب اسلامی اضافه کرد: آنچه مورد نظر است، بررسی تغذیه در کشور خودمان ایران است، کشوری که فرهنگی با قدمت چند هزار ساله دارد و مفتخر است، اسلام تکمیل کننده آن فرهنگ است. کشوری که آداب، روش و منش‌های آن و شخصیت‌ها و متولیان امر این فرهنگ در جهان زبان زد دیگر ممالک بوده است.

ابوالفضلی ادامه داد: اما باید صادقانه در کمال تأسف گفت در عصری که ما زندگی می‌کنیم مهمترین مقوله حیات جسم و روح که تغذیه است تحت تأثیر فرهنگ غذایی غلط و کاملاً با برنامه ریزی جامع و مدون برای از بین بردن نسل صالح در ایران است.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۶

 توکّل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است.ما غالباً یا به برهان یا به امور شبیه برهان ارکان توکّلمان تمام است ، ولی حقیقتِ توکّل در ما حاصل نیست... ما همه داد، از توحید می زنیم و حق تعالی را « مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» می خوانیم، « وَ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِیَدِهِ » و « الشّرُّ لَیسَ اِلَیهِ » می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائما خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم، این ها نیست جز این که این ها، یا حقایق عقلیّه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبۀ ذکر حقیقی نرسیده.

[ امام خمینی ، شرح حدیث عقل و جهل، چاپ پانزدهم ، 1393 ، ص 89 و 90]

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۵

 حدیثی است که می فرماید : هنگامی که ملک الموت به سراغ انسان می آید تا او را قبض روح کند از او مهلت می خواهد... ولی او مهلت نمی دهد و جان او را می گیرد . ملک الموت فقط به حضرت نوح(علیه السلام) مهلت داد.حضرت نوح(علیه السلام) شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را به دین خدا دعوت کرد.عمرش را تا دو هزار و پانصد سال هم گفته اند.او در لحظه احتضار از عزراییل علیه السلام تقاضایی کرد،گفت: به من اجازه بده تا پایم را از آفتاب بردارم و به سایه بگذارم. عزراییل اجازه داد.حضرت نوح علیه السلام بعد از این که پایش را از آفتاب به سایه گذاشت،به ملک الموت گفت: می دانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟ ملک الموت گفت:نه حضرت نوح علیه السلام فرمود:برای این که می خواستم به تو بگویم تمام عمر من که دو هزار و پانصد سال طول کشید،به همین مقدار که پایم را از آفتاب به سایه گذاشتم ، گذشت !

 حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟ / گفت: یا آب است ، یا خاک است یا پروانه ای!
 گفتمش احوال عمرم را بگو،این عمر چیست؟ / گفت یابرق است، یا باد است، یا افسانه ای!
 گفتمش اینها که می بینی، چرا دل بسته اند؟ / گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
 گفتمش احوال جانم را پس از مردن ، بگو؟/ گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای !

[ بررسی گناهان کبیره در کلام مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ، انتشارات بوستان قرآن ، چاپ پنجم ، ص 27 و 28]

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۵

 آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی از علما درجه یک مشهد بودند، زمان طاغوت از من دعوت کردند که برای تدریس روش کلاس داری به مشهد بروم و طلبه های مشهد را آموزش دهم. من خانه قم را دادم و برای یک سال خانه ای در مشهد اجاره کردم. یک عهدی با امام رضا (علیه السلام) بستم که یک سال هرگونه کلاسِ درسی شامل : حوزه ، دانشگاه و دبیرستان در مشهد داشته باشم ، هیچ حقوق و تشکری (از کسی) نخواهم ، در عوض شما از خدا بخواه من آخوند مخلص بشوم. بعد از سه چهار ماه سر کلاس طلبه ها بودم و هنگام خروج به علت اینکه کلاس شلوغ بود، یکی از طلبه ها مرا دید و جلو تر از من خارج شد، من دوست داشتم که احتراماً به من تعارف کند. در همین لحظه متاثر شدم که بر عَهد خود نبودم و فهمیدم که اخلاص نداشتم. رفتم و گوشه ای از مسجد نشستم و با خود فکری کردم و سپس نزد آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی رفتم و گفتم که یادتان هست که به گفته ی شما به اینجا آمدم، چند ماه نیز تدریس کردم و هیچ حقوقی هم نگرفتم؛ اما امروز فهمیدم خَسِرَ الدُّنْیا وَالْآخِرَةَ شدم ؛ نه پول گرفتم و نه آخرت را بدست آوردم . ایشان پرسیدند چرا؟! گفتم چون هنگام خروج دیدم به من تعارف نشد یه جوری شدم به ذوقم خورد . فهمیدم تا حالا، کارم برای خدا نبوده ، ایشان بعد از این داستان شدیدا به گریه افتادند ، آنچنان گریه می کردند که اشک از محاسن ایشان می چکید. رو کردند به من گفتند : برو حرم به امام رضا (علیه السلام ) بگو متشکرم که وسط عمرم به من فهماندی که اخلاص ندارم؛ من دارم گریه می کنم برای خودم، نکنه در 80 سالگی ، دم در، کسی به من محل نگذاره تو ذوقم بخوره !.

[سیدجواد بهشتی، خاطرات محسن قرائتی، جلد 1، موسسه درسهایی از قرآن، بهار 83]

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۸:۲۲