آفاق

یا همه با هم یا هیچ کس!

جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۳۴ ق.ظ

 

 در عملیات رمضان تلفات زیادی دادیم. دریک محور بچه های گردان مسیر را اشتباهی حدود پانزده ، بیست کیلومتری جلو رفته بودند. آقا مهدی یک نفربر برداشت ورفت جلو . آقا عزیز(جعفری)آمد و به ما گفت : "به مهدی بی سیم بزن برگرده ، منطقه نا امنه، اوضاع اصلا منا سب نیست." پیام را با بی سیم رساندم. چند بار دیگر آقا عزیز پیغام داد که : « بگین مهدی برگرده.» دفعه ی آخر آقا مهدی پشت بی سیم به من گفت: « آقای اَلموسوی ، تا تک تک بچه های مردم را از اینجا جمع نکنم بر نمی گردم عقب.» و تا جایی که توانسته بود زخمی ها وشهدا را به عقب منتقل کرد. نسبت به نیروها تا این حد حسّاس بود. می گفت: « این بچه‌ها امانت مردم اند که دست ما هستند. امانت داری هم خیلی سخته. شما اگه یک شئ رو بهتون بدن و بگن این رو حفظش کن، چه جوری حفظش میکنین؟ این بچه ها هم این طورن. اول باید به اونا برسیم. بعد به خودمون. یه مدیر اول باید به زیر دستاش برسه که کجا وچطوری زندگی می کنه. » جان نیروهایش را مثل جان خودش وعزیزانش دوست داشت؛ نمونه اش هم شهادت حمید و جنازه اش. ( که شهید احمد کاظمی در ذکر خاطره ای نقل می کند : " به مهدی اصرار کردم، بگذار بچه‌ها شب بروند حمید را بیاورند. هنوز دیر نشده. سر تکان داد و گفت نه.گفت: این قدر اصرار نکن احمد،یا همه با هم یا هیچ کس. " )

[ علی اکبری ، یاران ناب 8 ( نمی توانست زنده بماند) خاطراتی از شهید مهدی باکری ، نشر یا زهرا سلام الله علیها،چاپ چهارم ، 1392 ، ص27 .]

نظرات  (۳)

سلام

ای کاش یاد بگیریم از این بزرگ مردها
۲۴ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۴ برباد رفته
سلام
اشکم جاری شد
به یاد شلمچه و جنوب و............. افتادم
به ما بی گانگان زان سو نخندید
در باغ شهادت را بستند
کلیدش را چرا یارب شکستند
عالی بود
۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۱:۳۱ حسین افشار
سلام وب عالی دارین
با افتخار دنبال شدین
لطفا وب منم دنبال کنید
پاسخ:
سلام حسین آقا
لطف کردی
ممنونم
حتما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.